اگرمعجزه مقدور است اگرقلبت پرازنوراست
 
اگرچشمم به جزچشمت به روی هرکسی کوراست

اگرچون خستگان گشتم اگرهم خسته ات کردم

اگربی میل بودی ومن به خودوابسته ات کردم

 حلالم کن ,حلالم کنUpgrade your email with 1000's of emoticon icons
 
دراین دنیا نکردم من گناهی Upgrade your email with 1000's of emoticon icons 


 فقط کردم به چشمانت نگاهی


اگر باشد نگاه من گناهی

 مجازاتم بکن هر طور که خواهیUpgrade your email with 1000's of emoticon icons

 
 
 زندگی اجبار است مرگ انتظار است عشق بک بار است

 جدایی دشوار است فکر تو تکرار است
 
  
 کاش گناهی کنم که مجازاتش

 تبعید به قلب تو باشه...
 
 
نظرات 9 + ارسال نظر
پیشی و تربچه سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:46 ب.ظ http://akharin-arezoo.blogsky.com

سلام
واقعا وبلاگ زیبایی داری
دلم نیومد چیزی نگم
موفق باشی
اگه قابل دونستی به ما هم یه سری بزن

فاطمه سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام آقای .....
اووووووووووو بابا حساسسسسسسسسسسسسس
واجب بود ؟!!!!نیگا نمی کردی...D:

میدونستی خیلی خیلیییییییییییییی متناقض مینویسی؟!
اولش با آخرش جور نیست آقا جون یه بار خودت بخون.....

زهرا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ب.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

قشنگ بود
ولی...........
خدا به دل همه رحم کنه.........

شاد باشین.

دیانا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:57 ب.ظ http://justkhodam.blogsky.com/

سلام آقا ایمان گل
حال شما؟خوب هستی؟
خیلی عشقولانه مینویسیا من خیلی حال میکنم با نوشته هات
دیدم قالبت مثل قالب زهراو فاطمه ست بعد از انجام یک سری عملیات کارآگاهی فهمیدم با فاطمه و زهرا همکلاسی هستی بعد از عمیق تر شدن عملیات :D یه سرنخهای جدید دستم اومد
ااااااااااااااااااااااااااااا ببینم پسر بد واسه چی زهرای منو اذیت کردی؟؟؟!!!!میزنمتااااا **** اون گله به خدا****
شنیدم کمربند سیاه داری منم کمربند سیاه دارم از نوع چرمیش البته خریدم بدمش بابام:D
ازش پرسیدم دوستین با هم گفت دیگه کاری به هم نداریم
قهر یعنی چیییییییییییییییی؟مگه بچه ای؟ آشتی میکنی باهاشاا
زشته همکلاسی هستید چشمتون به چشم هم می افته
یه دفعه دیدی جزوه زهرا لازمت شد اگه باهاش قهر باشی میگم که بهت جزوه نده
منم جزومو نمیدم بهت :D آخه من که تو دانشگاه شما نیستم
بعدا از زهرا میپرسم آشتی کردی باهاش یا نه
دوباره برمیگردم
فعلا بابای

مجتبی چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:27 ق.ظ

سلام
فکرنمی کردم همچین آدمی باشی تا یکم سختی دیدی رفتی سراغ یکی دیگه واقعا واست متاسفم
آدم که نباید اینقدر سست عنصر باشه (گفتم سست عنصر یاد سید افتادم) سختیه که آدم رو میسازه
دیگه ازت بدم میاد پیشم نیا عروسک بهونه گیر عخمو.......
خوب دیگه با اجازه خدا نگهدارت باشه

arash چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:48 ق.ظ

salam iman joon
kheili bahale webloget
bar axe man fadat

زهرا چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:41 ق.ظ http://www.saattanhaie.blogsky.com/

این مجتبی چی داره واسه خودش میگه ه ه ه ه؟؟!!!!!!!!!!

فاطمه چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.yek-teke-tanhaiy.com/

سلام
بابا چه خبره اینجا دعوا می کنن یکی دگه می اد می گه رفتی سراغ یکی دیگه چه خبره ههههههههههههههه
یه سوال از آقا مجتبی قبلا کی بوده حالا کیه :d
به نظر من اگه قبلا یکی بوده که با توجه به نوشته های وبلاگ حدس می زنم یکی بوده فکر نکنم کسی بتونه جاشو بگیره اگه حرف شما آقا مجتبی به خاطر این نظر دیانا خانوم باید بگم این یه شوخیه بین ما سه تا
حالا دیگه نمی دونم منظور شما واقعا چی بوده
فعلا

مجتبی جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 03:23 ق.ظ

سلام حالت خوبه ایمان جون
راستش این یه شوخی همراه با تجدید خاطرات بود که من باایمان کردم و حرفهای من به نوشته‌های هیچکس ربطی نداره که من به خاطر اونها طلب بنویسم سو تفاهم نشه!!
راستی ضیه دعوا چیه؟ انشاالله که درست نیست
خدا نگهدارتون باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد