هرگز آرزو نکرده ام

یک ستاره در سراب آسمان شوم

یا چو روح برگزیدگان

همنشین خامش فرشتگان شوم

هرگز از زمین جدا نبوده ام

با ستاره آشنا نبوده ام

روی خاک ایستاده ام

با تنم که مثل ساقه گیاه

باد و آفتاب و آب را

می مکد که زندگی کند

 

بارور  ز  میل

بارور  ز  درد

روی خاک ایستاده ام

تا ستاره ها ستایشم کنند

تا نسیمها نوازشم کنند

 

از دریچه ام نگاه می کنم

جز طنین یک ترانه نیستم

جاودانه نیستم

 

جز طنین یک ترانه جستجو نمی کنم

در فغان لذتی که پاکتر

از سکوت ساده غمیست

آشیانه جستجو نمی کنم

در تنی که شبنمیست

روی زنبق تنم

بر جدار کلبه ام که زندگیست

با خط سیاه عشق

یادگارها کشیده اند

مردمان رهگذر:

قلب تیر خورده

شمع واژگون

نقطه های ساکت پریده رنگ

بر حروف درهم جنون

 

هر لبی که بر لبم رسید

یک ستاره نطفه بست

در شبم که می نشست

روی روی یادگارها

پس چرا ستاره آرزو کنم؟

 

این ترانه منست

دلپذیر دلنشین

پیش از این نبوده بیش از این

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فروغ چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

سلام
ایمان جان
سایتتون واقعا جالب و دیدنی هست؟ عالیه این تصاویری هم که گذاشتین بسیار نظر بیننده را به خود جلب می کنه البته اگر عاشق باشه معنی شعرهای شما رو بهتر درک می کنه؟
قربانت فروغ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد