دیشب دلم گرفته بود ، مثل هوای بارونی
دلم هواتو کرده بود ، هوای شیرین زبو نیت
دلم میخواست گریه کنم ، بگم که سخته تنهایی
ای همصدا ای آشنا ، بگو که پیشم می مونی
نمی دونم چه حالی و کجایی و چه می کنی
ولی صدات تو گوشمه ، می گی که اینجا می مونی
رفتم کنار پنجره ، گفتم شاید ببینمت
دیدم محاله دیدنت ، چون گل باید بچینمت
رو صندلی نشستمو یهو دیدم
یه قاصدک اومد پیشم
خبر آورد ای آشنا ، یه رازی را بهت بگم ؟
گفتم بگو : آهی کشید، اومد نشست رو شونه هام
یواشکی چشماشو بست ، تا نبینه اشک چشام
می گفت که تو یه راه دور
یه راه دور و سوت کور
مسافری نشسته بود
مسافره غریب و دلشکسته بود
از تو همش شکوه میکرد
با اشک گرم و دل سرد
می گفت که یادت نمیاد
اون روزای آخریه
چه قدر دلش می خواست که تو
نگاش کنی ، صداش کنی
بهش بگی دوسش داری
به شرطی تنهاش نذاری
تا اومدم بهش بگم برو بگو
دوسش دارم ، پاش می شینم
دیدم که اون رفته بود و
منم دارم خواب می بینم
سلام سایتت خیلی عالی شده عالی ای شیطون این شعر واسه کیه
سلام به به واقعادستت دردنکنه شعرقشنگی بود دمت گرم
الللللللللللللللللللللللووووووووووووووو الو الو سلام کجایی خبری ازتون نیست؟یا به ما سر نمیزنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟دیشب دل منو گرفته بود وبلاگت خیلی قشنگه حرف دلو میزنه.امیدوارم مارو هم قابل بدونی و یه سر کوچول موچولی هم به من بزنی.....بای