الهه من؛یادتو در دلم زنده است و من با یاد تو زندگی می‌کنم
اگر بخواهم با دلم زندگی کنم، زندگی سخت است. دلم تو را فریاد می‌زند، چشمم در فراقت می‌گرید، و زمزمه‌هایت را فراموش نکرده‌ام
هرگز لیاقت تو را نداشتم؛ این جمله کمی مرا آرام می‌کند و شاید واقعیت زندگی من باشد. زمانی را بیاد می‌آورم که در دعاهایم درباره‌ی خوشبختی و سعادت تو با خدای خود سخن می‌گفتم
رفتی؛ شاید خدای خوب و مهربانم می‌دانست که تو با رفتنت خوشبخت‌تر خواهی بود. پس چه گلایه از تقدیر پروردگار؟ چه دشمنی با حقیقت زندگی؟
به دل می‌گویم آرام بگیر و زیاده خواه نباش. به چشم می‌گویم برای دوری از او گریه نکن؛ باران اشکهایت باید هنگامی باشد که من سر به سجده دارم و برای خوشبختی نازنینم دعا می‌کنم. آنگاه تا می‌توانی ببار؛ آنچنان تا سجاده‌ام خیس خیس باشد
نازنینم؛ یاد و خاطره‌ی تو در نهانخانه وجودم جاریست. تجسم تصویر تو زیباترین تصویری‌است که روز و شب آن را می‌بینم . و طنین صدایت همچنان نغمه‌ی لالایی شبهای تنهایی من است