مرا در خلوت تنهاییم رها کنید

مرا در کلبه بی سقف عاشقیم رها کنید


 شیرینی عشق تلخ تر از هر زهر است

مرا در خاطرات تلخ حقیقت رها کنید


 عاشق شدن در این روزگار بی وفا حماقت است

مرا از این روزگار بی وفا جدا کنید


 ستاره امیدم دیگر چشمک نمی زند  بی نور است

مرا با سختی ویرانگر انتظار آشنا کنید


 من گرفتار سکوتم گرفتار غرور

مرا از میان این سکوت بیجان صدا کنید


 زندگی چون قفس است  قفسی با میله های سرد

کبوتر دلم را از این قفس چوبی محکم رها کنید


 ماهی بیچاره در سر فکر دریا دارد

او را از این تنگ کوچک بیست سانتی رها کنید


 در این زمانه دگر عشق دروغی بزرگ بیش نیست

از ما گذشته است فکری به حال نسلهای بعد ما کنید


 شاید شما نتونید دل شکسته مرا بجا کنید

اما میتونید برام دعا کنید و ای خدا خدا کنید