درهجوم هوسهای پلید

حبس ابد داشت می خورد تن

نیشخندی بر وجودش

به زیر تورم گناه

در سطح فراموشی

خرواری از خاطرات مرد

تاریکی می درخشید

ریشه می کرد در مرد

و

تنیده شده بود مرد با او

انگار از تبار تاری بود

مبهم فوران می کرد

درد می کرد

ذهن پر اتاق

به شیشه می کوبیدند شیطانکها

پر میکردنند ناهوشیاری اتاق را

از وسوسه ها

زنجیره ی مرد

تا به کجا می رفت

اینجاست

مرز جهنم و بهشت

در هجوم زشتهای پلید

در سطح فراموشی

روشنی های مرد