شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید

این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه

ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از

آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ

نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم

کمتر است؟؟؟

 عادت همه چیز را ویران می کند وای به روزی که چیزی -حتی عشق-عادتمان شود....

عاشق کم است و سخن عاشقانه فراوان دیگر سخن عاشقانه گفتن،دلیل عشق نیست وآواز

عاشقانه خواندن،دلیل عاشق بودن ولی ای دوست،تو نگاه عاشقانه ات راعاشقانه نگهدار و

کلام ساده ی عاشقانه ات راخالصانه بگو و همیشه به یاد داشته باش شبه عشق در کنار

عشق بوده.............


خو شبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش میدویم و وقتی می ایستد به آن لگد می

زنیم.

کاش تنها یکنفر هم در این دنیا مرا یاری کند ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا

بگویم که  من دیگر خسته تر ازآنم که زندگی کنم تا بداندغم شبها یم را.... تا بفهمد درد تن

خسته و بیمارم را..... قانون دنیا تنهایی من است..... و تنهایی من قانون عشق است....و

عشق ارمغان دلدادگیست... و این سرنوشت سادگیست.......!!!