به که باید دل بست به که شاید دل بست؟سینه ها جای محبت همه از کینه پر است
 
هیچ کس نیست که فریاد پر از مهرمراگرم پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمرقدمی راه محبت پوید
 
خط پیشانی هرجمع خط تنهاییست همه گل چین گل امروزند
 
در نگاه من وتوحسرت بی فرداییست نقش هرخنده که برروی لبی می شکفد نقشه شیطانیست درنگاهی که توراوسوسه عشق دهد
 
حیلهءپنهانیست,خنده ها میشکفد برلبها تاکه اشکی برسرمژگان کسی .همه بردرد کسان مینگرند لیک دستی بزنند ازپی درمان کسی
 
ازوفا نام مبرآنکه وفا خواست کجاست ریشهءعشق فسرد واژهءدوست گریخت سخنی از دوست مگو,عشق کجا,دوست کجا.
 
دست گرمی که زمهربفشارد دستت درهمه شهرمجوی.گل اگر دردل باغ برتولبخند زد بنگرش,لیک مبوی لب گرمی که ز عشق
 
ننشیند به لبت به همه عمرمخواه.گرشبی از سرغم آه کنی درد اگر سینه شکافد نفسی بانگ مزن.درد خود را به دل چاه مگو!
 
استخوان تو را اگر آب کند آتش غم آب شو آه مگو.
 
 گفته ام با دل خویش آسمان با من و تو بیگانه است