نرو
که آسمان با رفتنت خواهد گرفت
که رنگ شب با رفتنت خواهد پرید
که نور روز با رفتنت تاریک می شود
که دیگر دریا بدون تو موج نمی زند
که درختان بدون تو نمی شکفند
که بدون تو خورشید روی خود نمایی ندارد
که چراغ مهتاب بی صفای رویت خاموش می شود
که بی تو آسمان شب آن لکه های نورانی را بر صورت نخواهد داشت
که زمین بی تو خون خود به بیرون می پاشد
که بدون تو رود خانه نای رفتن ندارد
که نارون دیگر سایه ای ندارد
که هوا بی تو رنگ بی رنگی ندارد
که بلبلان صحرا بی وجودت روزه ی سکوت بر لب دارند
که گلبوته های امید در صحرای نا امیدی نخواهد رویید
که شبنم سحر گاهی بی تو حال تر کردن تن نرم و لطیف برگ را ندارد
که بدون تو جیر جیرک ها نخواهند خواند
که چشمه ها با رفتنت آنقدر گریستند که دیگر آبی در چشم ندارند تا در فراغت
زمین چشمشان را ترکنند
که همای سعادت دیگر بر دوش هیچ کس نخواهد نشست
که طبیعت بی تو سر ناسازگاری با انسان دارد
که بشریت بی وجودت در دامی سخت ترسناک گرفتار است
که خون بی وجودت سرخ نخواهد بود
که بی وجودت دل فرهاد یاد شیرین نمی کند
که آسمان در نبودنت آبی ، جنگل در نبودنت سبز، زمین در نبودنت پاک، آتش
در نبودنت داغ، آبشار در نبودنت زیبا و سحر در نبودنت شاداب نخواهد بود
بیا
که سهراب با تو نیازی به نوشدارو ندارد
که مجنون با وجودت دل از لیلی می کند
که با عطر وجودت انسان نیازی به هوا ندارد
که زمین تشنه با تو نیازی به آب ندارد
که گیاه را با وجود تو نور خورشید به چه کار آید
که دل گرفته آسمان با نگاه به چهره ی زیبایت صاف خواهد شد
که شب با وجودت روشن خواهد شد
که آینه ها با تو تجلی زیباتری به انسان می نمایانند
که غروب های غم انگیز با تو معنایی ندارند
که کودک عقل بشر با وجود معلمی چون تو پا به ورطه ی پختگی می نهد
که فردا با وجود تو خواهد آمد
که کوه مشکلات با همراهی تو سبک تر از پر کاهی خواهد بود
که پای هیچ بچه آهویی با وجود تو در بند صیادان نخواهد ماند
که نسیم با بودن تو می وزد
که گل با تو بویی خوش دارد
که صورت رنگ پریده ی حقیقت با تو در حال می شود
که نهال خشکیده ی انسانیت و رافت با بودن تو از نو می شکفد
که همه چیز با تو هست و همه چیز بی تو نیست
آقای من هزار و اندی سال پیش روی زیبای خود در نقاب کشیدی تا چشم ناپاک
نامحرمان آن را نبیند و خود را از این دیو صفتان عالم مخفی کردی تا به بد ذاتی
و بد سرشتی آن ها گرفتار نشوی
اینک عالم و عالمیان ، انسان و فرشته و خاک و باد و آب و آتش و جنگل و
بیابان و دریا و صحرا و همه و همه چشم در راهند اما همچنان جمعه ها می گذرد
و چشمان ما را در حسرت دیدارت باقی می ماند
سلام آسمونی
نرو...
تو هم نمیتونی دووم بیاری، نرو
تو هم مثل من تو غصه کم میاری، نرو
نرو
آه نرو...
سلام آقا ایمان خوبى ؟
آپ مى کنى خبر نمى دى ؟ پست اکتیو و جالبى بود شعرت عالیه
نرو
که بى وجودت دل فرهاد یاد شیرین نمى کند.
بیا
که مجنون با وجودت دل از لیلى مى کند.
واقعا عالى بود تبریک
تا بعد خدانگهدارت
سحرگاهان که عرش کبریایى مى سراید
نغمه توحید ، تو که آهسته مى خوانى
قنوت لحظه هایت را میان
ربناى سبز دستانت ؛ دعایم کن
مترلینگ: آدمى ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز فکر مى کنید.
اون نظر دومی هم من بودم یادم رفت اسممو بنویسم گفتم درج نمی کنه ولی شد ..... عجیبه هااااااااااااااااااا
جواب شما را در وبلاگم دادام در بخش نظرات درزیر نظر شما حتما مراجعه کنید
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است...
امیدوارم ما بتونیم یه منتظر واقعی باشیم. به امید ظهورش...
www.samin.mihanblog.com
سلام دوست عزیز
وبلاگ چهره پنهان با مطلب ((پراکنده گویی ...!)) توسط نویسنده وبلاگ آپ شده و از حضور شما دعوت به عمل می آورد.
اای خــــدا
انسانـی اینجا غمگیـن نشسـته اسـت...
دلـم گرفته
حوصـله ندارم
برو اونـور، اونـورتر، هـِی خودتـو به من نمـال...!
نمـردیم یکی هم خودشـو به ما مالید ، بدبختـی هم ، بعضِ هیچیه...!
دلـم گرفته هم از زمیـن هم از زمـون
از زمـون بیشتر
زمونه به هر طریقی که تونسته تا حالا دل ما رو شکسته
خدا را شکر که حوصله ام سـر نمی ره...!!!
چهره پنهان
خیلی عالی بود
اگه تو با اینه دوست نداری بره و میدونی با رفتنش همه ی این اتنا قا میافته ولی بازم بهش میگی برو اون وقت باید چه کار کرد؟؟؟؟؟؟؟؟